سید مهدی خلیق رضوی از مسیر رشد و موفقیت استارتاپها میگوید:
خلق ایده استارتاپی
احتمالا همهی ما تاکنون به فرایند تبدیل ایده تا کسب و کار موفق و خلق ارزش فکر کردهایم. احتمالا هم، همه تصور کردهایم که در این مسیر نخست ایدهای شکل میگیرد و بعد از آن مسیر صاف و مستقیمی تا رسیدن به مدل کسبوکار و خلق ارزش طی میشود. اما این تفکر دو اشکال کلی دارد. اول اینکه مسیر طراحی کسبوکار نه تنها مستقیم نیست بلکه پر از پیچ و خم است. نکته دیگر آنکه این مسیر از ایده شروع نمیشود. اینکه اول ایدهای داشته باشید و بخواهید برای آن مشکلی بیابید که آن را حل کنید و خلق ارزش کنید مانند این است که کلیدسازی ابتدا کلیدی بسازد و حالا به دنبال پیدا کردن قفلی برای آن باشد. چنین شرکتی هنوز مشکلی پیدا نکرده که برای حل آن اقدام کند.
مدل کسب و کار
کسبوکار از مسئله و مشکل باید شروع شود. یعنی برای مشکلی که وجود دارد سعی کنید ایدهای ارائه دهید که آن را برطرف کند. سپس حول محور آن ایده، مدل کسبوکار مشخص میشود و مسیر خود را تا خلق ارزش طی میکند.
درس گرفتن از شکستها
در مقالهای که در سال 2019 در مجله نیچر منتشر شده بود، به تفاوت گروههای موفق و ناموفق در سه حوزه مختلف پرداخته بود. نقطه مشترک تمام تیمهای موفق این است که از شکست خود درس می گرفتند. حتی از شکست در مرتبه دوم یا سوم موفقیت گروه قابل پیشبینی بود. گروههای موفق در همان اولین شکستهای خود اشتباهات خود را اصلاح می کردند. لازمه موفقیت مسئولیت پذیری و درس گرفتن از شکست است. شکست را به گردن دیگران نباید انداخت.
خوشبینی یا بدبینی؟!
خوشبینی و ریسک پذیری عامل دیگری برای موفقیت است. اگر ریسک پذیر نباشیم اصلا اقدامی انجام نمیدهیم که بخواهیم شکست بخوریم یا موفق شویم. همچنین بدبینی نیز موجب ناامیدی از ادامه راه میشود و پس از یک یا دو شکست فرد از تلاش دست می کشد. باید خوشبین باشیم ولی واقع نگرانه با مسائل برخورد کنیم.
تیمسازی
در گام بعد باید، یک تیم خوب حول محور ایده شکل بگیرد. معمولا از دوستان و کسانی که شبیه ترین افراد به ما هستند تیمی میسازیم که بیشترین شباهت را به هم داشته باشیم. اما اینگونه نگاه کنیم که افراد چه ارزش افروده ای به گروه اضافه میکنند. بهتر از است خود را بشناسید و نقاط ضعف و قوت خود را شناسایی کنید تا اعضای تیم را مکمل نقاط ضعف خود قرار دهید.
MVP یا محصول اولیه
مرحله بعد این است که mvp یا محصول اولیه خود را عرضه کنیم. سپس باید آن را اعتبارسنجی کنیم. دو عامل باید از فروش محصول اولیه بدست بیاوریم؛ یکی کیفیت و کارایی محصول اولیه و دیگری میزان خلق ارزش آن است. اعتبارسنجی اولیه و مینیمم به تنهایی برای ورود به تولید انبوه کافی نیست. بعد از آنکه محصول در فضای شبیه سازی شده تست شد، باید در شرایط واقعی به صورت محدود امتحان شود.
تمرکز بر اهداف اصلی
باید از آفت عدم تمرکز دور باشیم. اگر درخت را هرس کنیم و شاخ و برگ های اضافی را حذف کنیم، منابع بر روی شاخههای اصلی متمرکز میشوند. به جای اینکه چند کار را پیش ببریم یک کار را درست باید پیش برد.