نسیم توکل، متولد سال 1362 رئیس هیئت مدیره عرش گستر و مدیرعامل قطعه آزمون است. او ورودی سال 1380 دانشگاه اصفهان در رشته زمین شناسی است که پس از تجربه تحصیل در رشتههای مختلف، مدیریت صنعتی خوانده و در رشته مهندسی کسبوکار تا مقطع دکتری ادامه تحصیل داده است و الان هم مجددا مشغول تحصیل در مقطع کارشناسیارشد کارآفرینی در دانشگاه تهران است.
پیشینه
من در سال 83 و به عنوان کارمند، وارد مسیر کسبوکار شدم و در طول دوره کارمندی در شرکت، سعی داشتم تا کارمند درون سازمانی خوبی باشم و طبق مسیر توسعه فردی و سازمانی خود پیش بروم و از سال 1390 به عنوان کارآفرین مستقل عضو هیئت مدیره شرکت شدم که اکنون نیز مدیرعامل شرکت دیگری ذیل آن شرکت هستم.
مسیر پرفراز و نشیب کارآفرینی
من تا کنون به افراد علاقهمند در حوزه کارآفرینی و کسبوکار، مشاورههای زیادی دادهام چرا که خیلی از افراد در طی مسیر، فراز و فرودهای مختلفی را تجربه میکنند. بعضی از افراد، به این نتیجه میرسند که ایران مناسب راهاندازی کسبوکار نیست و باید مهاجرت کنند. بعضی از آنها دلزده میشوند و حتی برخی از آنها فرد مناسبی برای کارآفرینی و راهانداختن کسبوکار مستقل به جهت روحی نبوده و نیستند درحالیکه بعضا خیلی زود و بعد از فارغ التحصیلی بهخاطر گذراندن دورههای مختلف و آشنایی با کارآفرینان، وارد این حوزه شده و بعد از گذشت چندماه با فضایی متفاوت از آنچه تصور میکنند مواجه میشوند.
بعضی مواقع افراد از همان ابتدا به سمت راه انداختن کار مستقل میروند درحالیکه این مسیر بدون تجربه احتمالا منجر به شکست خواهد شد و اگر همان افراد به جای راهانداختن شرکت مستقل از ابتدا، به سمت فعالیت در شرکتهای مرتبط بروند و آنجا در طی یکی دو سال مهارتشان را تبدیل به محصول کنند، احتمال موفقیت آنها بیشتر خواهد بود و پیش از کسب تجربه، درگیر کارهای مختلف اداری و مجوزهای قانونی برای راهاندازی شرکت مستقل نمیشوند.
مسئله مهم دیگر، داشتن مسیر مشخص برای توسعه فردی است. همه افراد برای کارآفرین شدن آفریده نشدهاند؛ کارآفرین، خصوصیات خاصی دارد که این خصوصیات در چشم انداز فردی بعضی افراد تعریف نشده است.
صرف داشتن درآمد نباید به دنبال کارآفرینی رفت و اگرتصمیم دارید کارآفرین شوید، به دنبال خلق ارزش بروید و این ارزش را پیش از شروع کار برای خود مشخص کنید. کمااینکه بسیاری از افراد شاغل، درآمدهای بهتری نسبت به افراد مستقل در زمینه کسبوکار دارند. بنابراین میزان درآمد، نمیتواند به تنهایی برای کارآفرین انگیزه باشد. پس اگر شما دانش و مهارتی دارید، باید این دانش و مهارت را تبدیل به کار کنید و از آن خروجی کسب کنید.
موضوع دیگری که من نیز به آن معتقدم و موفقیت در این زمینه را بیشتر میکند، کسب تجربه در شرکتهای کوچک و بزرگ دیگر و آشنایی با محیط و فضاهای مختلفی است که در نهایت کمک بزرگی به هر فرد برای راهاندازی کسب و کار شخصی او میکند.
شرکتهای کوچک، در بحث مدیریت و توسعه ارتباطات و شبکهسازی و شرکتهای بزرگ در بحث سیستم محوری،فرایند محوری و همچنین نظاممندی، کمک بزرگی در مسیر توسعه فردی افراد هستند و افراد مختلف به گذراندن این دوره در مجموعه یا شرکت دیگر نیاز دارند.
امروزه روشهای زیادی وجود دارد که یک فرد میتواند در تصمیمگیری مستقل باشد و لزوما نیازی به راهاندازی یک شرکت یا کسب و کار مستقل نیست. بنابراین از مهمترین مسائل این است که افراد بدانند تا زمانی که خودشان و ظرفیتهای کشورشان را در این زمینه نشناختهاند، عجلهای برای ورود به این عرصه نکنند.
باید درنظر داشت که مدیریت شرکتها و مجموعهها با هم متفاوت است. بعضی شرکتها هنوز هم به همان روش سنتی اداره میشوند و کارمندان قدیمی آنها با 20، 30 سال تجربه تغییری در روند شغلیشان ایجاد نشده و حتی اطلاعات جامعی از شرکتی که در آن مشغول به فعالیت هستند ندارند.
البته به همان میزان، این ظرفیت در بسیاری از شرکتها و سازمانها وجود دارد که فرد در حوزه مهارت و اختیارات خود مستقل عمل کند. برای مثال در شرکت ما در زمینه منابع انسانی، بسیاری از فرایندها، وظیفه محور نیست بلکه خروجی محور است.
یعنی حل مسئله ناظر به کارمند است و کارمند باید برای حل آن، از خلاقیت و دانش خود استفاده کند و ما نیز به دنبال آن هستیم تا کارمندهای درون سازمانی تربیت کرده و رشد بدهیم. یعنی کسی که با مهارت و دانش در حیطه وظایف و اختیارات خود برای سازمان ارزش آفرینی میکند. پس تعمیم خلاقیتکُشی به شغل کارمندی اساسا درست نیست و این مسئله به نوع عملکرد و فرهنگ سازمانی آن مجموعه بستگی دارد.
شرکتهای بسیاری برای پرسنل خود مسیرکاری مشخص میکنند و فرد به عنوان کارمند میتواند چشمانداز و برنامه چندسال آینده خود را در چارت سازمانی آن مجموعه مشاهده کند و حتی در بلندمدت جزء سهامداران آن شرکت یا مجموعه باشد.
بانوان کارآفرین
جامعه امروز ما به گونهای است که علاوه بر کار مردان،به کار زنان هم نیاز دارد. این در حالی است که از 50 درصد جمعیت بانوان در کشور کمتر از 10 درصد در فعالیتهای اقتصادی نقش دارند و علاوه بر علاقه بانوان به کار، جامعه برای توسعه اقتصاد پایدار به فعالیت و کارآفرینی بانوان نیاز دارد زیرا ما به دنبال توسعه اقتصادی، اشتغال پایدار، ارزش آفرینی و حل مسائل کشور هستیم. البته نباید فراموش کنیم که کارآفرینها، خود به کارمند نیاز دارند و ما نباید کارآفرین بیکارمند تربیت کنیم. مسئلهای که امروزه نیز با آن مواجه هستیم و آن نبود نیروی انسانی متخصص است و اگر هر متخصصی خودش کارآفرین شود با کمبود نیروی کار و کارمند مواجه میشود.
واقعیت امر در کشور ما این است که آنچه به بانوان انگیزه برای کار کردن و کارآفرین شدن میدهد برنامههایی در شهرها و روستاهای مختلف کشور است تا الگوهای مختلف از زنان کارآفرین و یا زنان صاحب کسب و کار را معرفی کند تا نشان بدهد که این مسیر، مسیر چندان سخت و پیچیدهای نیست و انگیزه و اراده و علاقه به یادگیری میطلبد. خصوصا جاانداختن این مسئله در شهرستانها بسیار مهم است که لزوما زن مستقل و صاحب کسبوکار منافاتی با مادر یا همسر خوب بودن ندارد، چرا که این فرهنگ در شهرستانها و روستاها وجود دارد که ممکن است زن مستقل را پس بزنند و پذیرش او از سمت خانواده و اطرافیان وجود نداشته باشد.
بنابراین الگوسازی و برگزاری رویداد و فعالیتهای این چنینی، با هدف شبکه سازی اتفاق خوبی است و در واقع این شبکه سازی اتفاق میافتد تا افراد راهکارهایشان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند.
و از همه مهمتر با این جریانسازی، به خودسازی بانوانی که در این مسیر قرار گرفته اند نیز کمک میشود. من شخصا در نهادهای مدنی که حضور پیدا میکنم اولین کارم، ایجاد کمیسیون زنان است چرا که زنان در کمیسیونهای تخصصی در کنار آقایان قرار نمیگیرند زیرا هنوز به خودباوری برای تصمیمگیری در محیط مشترک نرسیدهاند . به همین دلیل در ابتدا یک کمیسیون زنان تشکیل میدهم تا فرد به آن خودباوری برسد. حتی این کمیسیون ممکن است پس از مدتی جمع شود و بعد از آن فرد بهواسطه تجربه، راحتتر در کمیسیون های مشترک حضور پیدا میکند.
استراتژی
در بحث استراتژی، عملکرد شرکت ما به این صورت است که کسبوکارمان را کوچک نگه داریم. زمانی که کار زیاد میشود و تعدا از 7060 نفر بالاتر میرود به سرعت هوشیار میشویم که باید سریعا مقیاس را کوچک کنیم. نوع کار ما که زیر سیستم در آن تولید است و کار باید 40 الی 60 روزه به سمت تولید کننده برود، چابکی و چالاکی و حل مسئله، حرف اول را میزند. سازمانهای خصوصی وقتی بزرگ میشوند، مثل سازمانهای دولتی بروکراسی میشوند و بروکراسی قاتل زمان است. و نکته دوم این که ما در کشوری هستیم که هرروز با یک بحران داخلی و خارجی مواجه میشویم و این یعنی چشمانداز 3ساله یا 5 ساله داشتن عملا به درد نخواهد خورد بلکه این چشم انداز باید هر 3، 4 ماه به روز شود و تحقیقات بازار جدیدی صورت بگیرد و محیط کلان دنیا ،کشور و رقبا و شرکت بررسی شود و مجدد برنامه جامع مارکتینگ چیده شود چرا که حتی ممکن است ماموریت شرکت تغییر کند. و این کارها را شرکت های کوچکی می توانند انجام بدهند که چابک و سریع هستند. در طی این سال ها هم کمترین آسیب را شرکتهای کوچک خوردهاند.
در واقع مدلی که در ایران در آن موفق بودیم این است که سراغ ایجاد شرکتهای زایشی رفتهایم که گاها این شرکتهای زایشی به دنبال ثبت خود نیستند و خود را درگیر کارها و روندهای قانونی نمیکنند و در دل آن شرکت بزرگ به صورت مجزا و با ماموریت دیگری پیش میروند و حالت کوچک بودن خود را حفظ میکنند. این مسئله به ما در پیدا کردن مشکلات و عارضهیابی در سازمان نیز کمک میکند و یکی از مواردی که امکان تحقق آن در شرکتهای کوچک بیشتر است، انتخاب نیروی انسانی با ویژگیها و شباهتهای مرتبط به سازمان است که نهایتا تا 40 الی 50 نفر میسر است.
مورد دیگری که میتواند به کوچک ماندن شرکت و کسبوکار کمک کند، همکاری با فریلنسرها به منظور عدم استخدام تمام نیروها برای کار حضوری و تمام وقت است. البته تعامل با فریلنسرها و افراد دورکار متفاوت است و اگر نحوه درست این تعامل را ندانیم در برابر همکاری با آنها بازندهایم.
در حوزه ساختار سازمانی، داشتن چارت سازمانی مشخص بسیار مهم است زیرا افراد باید مسیر شغلی خود را در این چارت درک کنند و چشماندازی از سالهای آینده خود داشته باشند. و هرچه این چارت دقیق و با جزئیات طراحی شده باشد، بهتر است.
و در آخر، توصیه خاص من به افراد علاقهمند در حوزه استارتآپی، براساس تجربه 20 ساله و مشاهده موفقیتها و شکست افراد این است که به مسیر چشمانداز شغلی خود توجه کنند و برای خود مسیر توسعه فردی ترسیم کنند؛ که این اصل و پایه حرکت در این مسیر است.