رضا کلانتری نژاد از سرمایههای انسانی در کارآفرینی میگوید
رضا کلانتری نژاد، مدیرعامل و بنیانگذار شرکت نوآوری همآوا است. کلانتری نژاد قبل از فعالیت در همآوا، شرکت همافزایی فناوریهای همگرا را تأسیس کرد. هدف این شرکت توسعه نانو حسگرهای زیستی و گازی مبتنی بر فناوری ترانزیستورهای اثر میدانی نانوسیم و نانولوله کربنی بود.
به گفته رضا کلانتری نژاد کارآفرین کسی است که برای تحقق پتانسیلهای درونی و رشد استعدادهایش با هدف نجات جان مردم، رفع نیازهای جامعه و رقم زدن اتفاقهای مثبت در مسیر کارآفرینی قرار میگیرد.
کارآفرینی مسیری است برای تحقق و شکوفا کردن آنچه در درون افراد وجود دارد. بهصورت معمول کارآفرینی جایی شکل میگیرد که انسانها برای رشد همدیگر، انجام کارهای بزرگ و ایجاد اعتماد با یکدیگر همکاری میکنند.
انسان در دنیای کارآفرینی
اقتصاد نئوکلاسیک، انسان را موجودی تعریف میکند که فقط به خاطر منفعت خود کار میکند و اگر آن کار برایش سود نداشته باشد، انجامش نمیدهد. اما دنیای کارآفرینی از دنیای اقتصاد نئوکلاسیک جداست. در دنیای کارآفرینی و نوآوری باید انسانهایی سالم را جذب کنیم.
انسان سالم در اکوسیستم یعنی کسی که منفعت جمعی را برای خود اولویت قرار دهد و فقط به فکر سود شخصی نباشد. در این فضا باید رشد کنیم و اکوسیستم را به توسعه برسانیم. باید در فضایی رشد کنیم که بتوانیم پتانسیلهای به مراتب بالاتری را در اختیار مردم قرار دهیم. این پتانسیلها با آدمهایی که انگیزههای زیادی داشته باشند و بخواهند جهش و تغییری را در جهت بهتر شدن ایجاد کنند، به وجود میآید.
اتمسفر کارآفرینی مملو از اعتماد است
کارآفرینی بهصورت معمول جایی شکل میگیرد که انسانها برای رشد یکدیگر، انجام کارهای بزرگ و ایجاد اعتماد با یکدیگر، همکاری میکنند. در اینگونه فضاها تبادل منابع مالی، ایده و تکنولوژی آسان میشود. زیرا در این اتمسفر کاری صحبتی از من یا تو وجود ندارد و کسی مطابق با خواسته و منافع فردی خود کاری انجام نمیدهد. کاهش منابع و سرمایههای انسانی به این معناست که ما قابلیت اعتماد کردن و کمک کردن به یکدیگر را نداریم.
در فضای کارآفرینی، اگر فردی خواستههای بزرگی دارد باید به دست بیاورد اما برای به دست آوردن خواستهها نباید قواعد جامعه را بشکند، بلکه باید صبور باشد تا بهمرور زمان به اهداف خود برسد. اینکه مطابق با خواستههای خود و در خلاف خواستههای جمعی عمل بکند به دور از شأن فضای کسبوکار است.
ابزاری به نام پول!
ارزش پول برای یک فرد عادی با باورهای عقلانی و انسانی کارآفرینی همخوانی ندارد. زیرا، در فضای کارآفرینی نباید به مقدار پول وابسته بود. اگر فردی بگوید کارآمدی ابزارم کم شده است این حرف را میپذیریم اما اگر گفته شود پولم کم شده، به این معنی است که فرد به پول وابستگی دارد. اشکال کارآفرینی وابستگی به پول است. پول، ابزار کارآفرینی است. اگر ابزارها کاهش پیدا کردند یا از بین رفتند دلیل بر این نمیشود که افراد تسلیم شوند یا از میدان به در شوند. این همان کاهش سرمایههای انسانی و رو آوردن به اقتصاد نئوکلاسیک است که با جامعه و فرهنگ کارآفرینی همخوانی ندارد.
کارآفرینی؛ دنیای شفقت و شکوفایی
باید پذیرفت که اعتقاد و باور یک کارآفرین نسبت به چیزی که خلق میکند بسیار باارزش است. همه افراد باید این موضوع را درک کنند که دنیای کارآفرینی دنیای شفقت است. شفقت به معنای اینکه هر فرد باید بتواند با دیگری احساس همدلی کند، بتواند خودش را جای او بگذارد، چیزی را که برای خودش میپسندد برای همه بپسندد و اگر این اتفاقات بیفتد در آن صورت اعتماد به وجود میآید.
تمامی مشکلات ناشی از این است که افراد فکر میکنند در فضای کارآفرینی نظام اخلاقی وجود ندارد. از طرفی ویژگیهایی مانند صداقت، واقعگرایی، پایبندی به حقیقت ویژگیهای انسانی هستند و ربطی به کارآفرین بودن یا نبودن ندارند. ریشه مشکلات این است که متاسفانه افراد این موارد اخلاقی را از دست دادهاند.
کارآفرینی مسیری است برای تحقق و شکوفا کردن آنچه در درون شما وجود دارد. من در هیچ جای این مفاهیم جایگاهی برای پول نمیبینم. کارآفرین کسی است که برای تحقق پتانسیلهای درونی خودش و تجلی استعدادهایش با هدف نجات جان مردم و رفع نیازهای جامعه یا هر اتفاق و آثار خوبی در مسیر کارآفرینی قرار میگیرد.
دردمندی، نقطه آغاز کارآفرینی
این اکوسیستم بسیار به اخلاقیات و هنجارها حساس است. شما نمیگویید میخواهم پول دربیاورم، میگویید میخواهم خدمتی را به مردم و جامعه عرضه کنم. میخواهم ارزشی را به وجود بیاورم و این ارزشها همراه با هنجارها است پس اگر یک هنجار را بشکنید کل آن فرو میریزد.
کارآفرین خالق پول نیست و حتی کسی نیست که اقتصاد خوبی دارد. به یقین میتوان گفت که کارآفرینی باید از دردمندی شروع شود. دردمندی ریشه در مسئولیت فرد نسبت به اطراف و نیازمندی خودش به خلق کردن چیزی که ماندگار است دارد. کارآفرین میخواهد پاسخ نیازهای خودش را بدهد. برای این کار نباید بر جامعه منت گذارد، چون این جامعه است که به او فرصت متجلی کردن استعدادهایش را میدهد.
کارآفرین به مثابه خالق
یکی از ویژگیهای بسیار مهم کارآفرینی، پاسخ به مهمترین نیازهای انسان، یعنی جاودانگی است. کارآفرینی پا در جای پای خالق گذاشتن و بهنوعی تجربه کردن خلقت است.
این خلق کردن دو نتیجه در پی دارد:
- کسبوکاری که آن فرد ایجاد میکند.
- خودش تبدیل به انسانی وزین میشود.
مورد دوم به این معناست که جنبههای مختلف انسانیت کارآفرین شکوفا میشود. این شکوفایی در گرو کنترل بر خود است و انسان دگر خواه، عادل و منصف میشود. در این صورت فرد این دلنگرانی را ندارد که سه سال از عمرش را پای این کار گذاشته و ممکن است نتیجهای نداشته باشد؛ بلکه میداند که در این سه سال به آن چیزی که میخواسته رسیده و اهدافش در مسیر شدن اتفاق افتاده است.
کارآفرینی در ایران خلقالساعه نیست!
بعضی از افراد فکر میکنند که ما در حوزه کارآفرینی پیشینهای نداریم و کارآفرینی از غرب وارد جامعه ما شده است. از کارآفرینهای ایرانی میتوانیم آقای رضا نیازمند و یا آقای ایروانی که رئیس کفش ملی و بزرگترین صادرکننده کفش در خاورمیانه بوده است را مثال بزنیم. ما در کارآفرینی پیشینه داریم و این کلمه در کشور ما خلقالساعه نیست که توسط غرب وارد کشور شده باشد. انقلاب و جنگ باعث یک سکته در مسیر کارآفرینی شد و مسیر کارآفرینی را در کشور متوقف کرد. خیلی از افرادی که باید کار انجام میدادند جذب جنگ شدند، اما این بدان معنی نیست که کلاً در کشور ما چنین چیزی وجود نداشته است.
رانت در کارآفرینی
کارآفرینها نیاز به رانت ندارند؛ چون متکی به خود و سرمایههای وجودی خودشان هستند. جوانی که دلش میخواهد کارآفرین باشد باید آنقدر انرژی داشته باشد که این کار را شروع کند. ما باید برای جوانهای کف بازار فرصت ایجاد کنیم. نه به معنای اینکه آنها را ثروتمند کنیم، این فرصت در دادن یک آرامش ذهنی به جوانها است که درگیر معیشت خود نباشند. افراد یک جامعه بر مبنای سرمایههای اجتماعی و اخلاقی باید به یکدیگر فرصت رشد بدهند. اگر جامعه قادر نباشد پسانداز خود را در اختیار کسی قرار دهد برای اینکه آنها یک پله بالاتر بروند در نتیجه رشد به وجود نمیآید.
به چه کسی منتور میگوییم؟
منتورینگ یعنی انگیزش بخشی. منتور یعنی کسی که شما را شکوفا میکند، باعث فراخی وجود شما میشود. منتور باعث میشود شما بیرون از خودتان بایستید و از توانمندیهای خود اطلاع پیدا کنید. منتور دست شما را نمیگیرد بکشد و شما را بهجایی نمیبرد، بلکه شما دلتان به وجود او گرم است، چون در بزنگاهها میتوانید با او حرف بزنید و از او راهنمایی بخواهید. به نظرم میرسد که منتورها باید کسانی باشند که بهجای آنکه تکنیک یاد بدهند، حکمت را به فرد نشان دهند. اینکه فرد چگونه حکیمانهتر به زندگی، کسبوکارش و خدمتی که انجام میدهد نگاه کند.
مخالفت خانوادهها با کارآفرینی
اگر پدر کسی وقتی صبح از خانه بیرون میرود احساس بکند که او مجدانه کارش را دنبال میکند و اگر کارش به ثمر برسد دردی از مردم دوا میکند، با او مخالفتی نخواهد داشت. اگر خانوادهها نمیفهمند که هدف کسبوکار فرد چیست، یا اگر مردم عادی از چیزی که درست میکند درکی ندارند این مشکل آن شخص است. این تضاد به این معنی است که او مشکلی از جامعه را برطرف نمیکند. یکی از مشکلات کارآفرینی این است که کسانی در یک فضا دورهم جمع شده و کاری را انجام میدهند که اهداف انتزاعی دارند و مردم جامعه درک درستی از آن ندارند.
کارآفرین اثرگذار است
گاهی خانوادهها نمیفهمند که هدف کسبوکار من چیست، یا مردم عادی از چیزی که درست میکنم درکی ندارند، این مشکل من است. چرا که این امر نشان میدهد من در بیان هدف کارم دچار ایراد هستم. زمانی که هدف از کسب و کار من برطرف کردن نیازی از جامعه باشد، پس کاری که انجام میدهم برای دیگران واضح است.
آدمی که در بطن جامعه قرار دارد میتواند بفهمد نیاز مردم چیست. کسبوکارهایی بزرگ میشوند که ارزشهای واقعی را در جامعه هدف میگیرند. واقعیت نوآوری در جامعه این است که همیشه باید به نیازهای بنیادین جامعه گره بخورد. نکته خیلی مهم این است که کارآفرین باید یکی از نیازهای مهم را برطرف کند. خیلی از بچههای استارتاپی در فضای انتزاعی هستند و نیازهای انتزاعی را برآورده میکنند و دلیلش این است که با هدف وارد کار نمیشوند. فقط در فضا وارد شده، چون آن فضا به آنها احساس خوبی میدهد. جریان کارآفرینی باعث دیده شدن یا متفاوت بودن آنها میشود و این دلایل باعث میشود تا اثرگذاری مطلوبی نداشته باشند.
فناوریهای همگرا
موج چهارم توسعه، مبتنی بر فناوریهای همگرا خواهد بود یعنی ما به پایان دوره فناوری اطلاعات میرسیم. مفهوم فناوریهای همگرا ما را وارد دورانی میکند که جهت تغییر فناوری را از محیط بیرون به درون بکشیم. به این معنی که به صرافت بیفتیم تا خودمان را تغییر دهیم دستکاری در وجود انسان داشته باشیم.
رنسانس با نگاه اومانیستی به انسان ایجاد شد. اینکه انسان وسط بایستد و صاحباختیار زندگی خودش باشد. وقتی صاحباختیار زندگی خودش شد تکنولوژی معنا پیدا کرد. تا قبل از آن انسان نیازی به تکنولوژی نداشت چون خودش را صاحب دخل و تصرف نمیدانست.
بحران معنا در غرب
غرب در آستانه سقوط جهانبینی قرار دارد. غرب بعد از یک دوره لجاجت کمکم متوجه میشود که معانی مانند شفقت و مهربانی هم میتواند در وجود مادی انسان ریشه داشته باشد. بحران معنا در غرب جدی است. در آیندهای نهچندان دور شما شرقیها را برتر خواهید دید. چون شرقیها از لحاظ باور عمیق و کارکردگرایانه بسیار مسلط هستند.
کلام آخر
چیزی که محتوا را میسازد باور ما نسبت به عالم است. آنگونه که عالم را میفهمیم نظام ارزشی ما پایهگذاری میشود. محتوایی که تولید میکنیم موضوع فناورانه نیست بلکه متأثر از نظام جهانبینی و معرفتی است.