میثم زرگرپور معلم، دوست، مشاور استارتاپها، همبنیانگذار و مجری پادکست ۱۰ صبح است. پادکست ۱۰ صبح پادکست تخصصی مدیریت، کارآفرینی و استارتاپ به زبان فارسی است که توسط امید اخوان و میثم زرگرپور بنیان گذاشته شده است. در این مصاحبه میثم زرگرپور درباره چالشهای رگولاتوری، حباب دات کام، استارتارتاپهای یونیکورن و آینده کسبوکارهای ایرانی با ورود رقبای آنها به ایران صحبت میکند.
چرا ما داخل ایران یونیکورن نداریم؟
حداقل دو علت وجود دارد، که این دو علت به یکدیگر وابسته نیز هستند. یکی اینکه اگر تعریف یونیکورن را کسبوکاری بدانیم که ارزش آن به یک میلیارد دلار رسیده، با توجه به اینکه داخل ایران با نوسانات ارز مواجهیم و در عرض دو سال تفاوت 8 تا 10 برابری در نرخ ارز اتفاق افتاده، میتوان گفت با تعریف جهانی از دلار ارزش استارتاپهای ما به طور ناگهانی به یک هشتم تا یک دهم خود رسیده است. در نتیجه با یونیکورن شدن فاصله بسیاری دارند.
علت دیگر آنکه درست است که ما به نسبت بسیاری از کشورهای دنیا، یک کشور پرجمعیت محسوب میشویم و بازار ما در بسیاری از حوزهها بازار دست نخورده یا بازار کمتر دست خوردهای است. اما تا زمانیکه به بازارهای بینالمللی دسترسی نداشته باشیم، تا زمانیکه استارتاپها و کسبوکارهای ما نتوانند به سادگی با کشورهای دنیا ارتباط برقرار کنند و به بقیه بازارها نیز محصولات خود را عرضه کنند، تصور میکنم که یونیکورن نخواهیم داشت.
حتی بزرگترین کسبوکارهای ما مانند دیجیکالا و اسنپ نیز تا زمانی که صرفا در بازار ایران بمانند، همچنان با یونیکورن شدن به معنای رسیدن ارزش آنها به یک میلیارد دلار و بیشتر فاصله دارند.
با ورود شرکتهای بزرگی چون نتفلیکس، اوبر و آمازون به بازارهای ایران چه اتفاقی برای فیلیمو، اسنپ و دیجیکالا رخ میدهد؟
پیشبینی کردن این قضیه مقداری سخت است. شاید یکی از سناریوهای محتمل این باشد که این کسبوکارها به یک دانش محلی برای عرضه صحیح خدمات و کالا خود نیاز دارند، که در بسیاری از مواقع این دانش محلی را ندارند.
البته من درمورد اوبر صحبت نمیکنم، چرا که جنس بیزینس مدل و کسبوکاری که انجام میدهد شبیه کاری است که اسنپ و تپسی انجام میدهند.
اما احتمالا دیجیکالا رفتار کاربر ایرانی، رفتار محلی کاربر ایرانی را بهتر از آمازون میداند. فیلیمو هم در مقایسه با نتفلیکس به همین صورت است. مگر اینکه نتفلیکس تعدادی از تولیدکنندگان محتوای ایران را استخدام کرده و از آنها کمک بگیرد. در غیر اینصورت اگر بخواهد با شکل فعلی خود در ایران کار کند بهنظر میرسد فیلیمو مزیت بیشتری نسبت به نتفلیکس دارد.
به همین دلیل سرنوشت محتملی که برای بسیاری از این کسبوکارها ممکن است وجود داشته باشد، که کافهبازار هم همین طور است؛ این است که احتمالا بخشی از سهام یا قسمت عمدهای از آن توسط معادلهای خارجی آنها خریداری شود. برای آنکه این شرکتها راحتتر و موثرتر بتوانند در بازار داخلی ایران حضور داشته باشند.
اجباری شدن اینماد
فکر میکنم یکی از معدود مواردی که تقریبا تمام فعالین کسبوکار در مورد آن هم نظر هستند این است که اینماد به این شکلی که الان وجود دارد، بسیار مضر بوده و مانع از توسعه کسبوکار است. مخصوصا کسبوکارهایی که سنتی نیستند و قرار است قسمت عمدهای از کار خود را بهصورت دیجیتالی و الکترونیکی انجام دهند.
شاخصا با این موضوع که باید از حقوق کاربران صیانت شود کاملا موافقم. تمام ما به عنوان مصرفکننده این حق را داریم که از قابل اعتماد بودن محل خرید خود اطمینان حاصل کنیم. یا در صورت وجود اختلال احتمالی بتوانیم آن را پیگیری کنیم.
اما آنچه مسلم است این است که راهحل این موارد اینماد نیست. این شکلی که به اینماد قدرت میدهند آن را به یک سوپر مجوز یا مگا مجوز تبدیل میکند که دیگر کسبوکارها نمیتوانند آن را دریافت کنند. کسبوکارهایی که اینماد را دارند ممکن است آن را از دست بدهند و کسبوکارهایی که میخواهند آن را دریافت کنند احتمالا موفق به دریافت اینماد نخواهند شد.
تجربیات بسیاری خوبی در دنیا برای صدور مجوز وجود دارد که خوب است قانونگذارهای ما به آنها مراجعه کنند. تصور میکنم بهتر است صدور چنین مجوزهایی علاوهبر اینکه زیر نظر دولت است در اختیار بخش خصوصی باشد.
همانگونه که بقیه مجوزهایی که وجود دارد را به بخش خصوصی سپردهایم. مگر صنف ابزار فروشها یک نهاد دولتی است که انتظار داشته باشیم صنف آدمهایی که یک کار دیجیتالی انجام میدهند برای دریافت مجوز به دولت مراجعه کنند. این نوع روش کار به خصوص برای کسبوکارهای نو و کوچک بسیار مضر و اشتباه است.
علت چالشهای رگولاتوری در ایران چیست؟
واقعیت این است که آنچه که ما در چند سال اخیر دیدیم که در بعضی مواقع نظرات فعالین اکوسیستم را میخواستند و پیشرفت و توسعههایی در حوزه رگولاتوری اتفاق افتاد. به عنوان مثال آییننامه پرداخت یاری که با مشارکت موثر افراد صنف مربوطه تدوین شد، بهنظر میرسد که استثناء بوده است.
اگر دقت کنیم سیستم چیز دیگری است. وقتی رگولاتور دولت است، یک فرد دولتی پشت میز نشسته است که به احتمال زیاد هیچگاه دردسرهای راهاندازی و توسعه کسبوکار را ندیده است.
اگر در برخی موارد بارقههای امیدی دیده میشود که نظرات فعالین یک اکوسیستم پرسیده میشود، به این علت است که احتمالا فردی از بیرون وارد آن فضا شده است یا کسی است که به توصیههای مشاورین مصلح خود عمل میکند. سعی میکند نظرات مختلف را جمعآوری کرده و یک تصمیم منصفانه بگیرد.
در باقی موارد چه در حوزه قانونگذاری، چه در حوزه رگولیشن دولتی و چه در بقیه موارد بهنظر میرسد دستوری صحبت کردن و نظر نگرفتن است. این اتفاقی است که در این حوزه رخ داده و ناشی از بدجنسی، عناد و دشمنی نیست. بسیاری از این افراد چیزی جز این ندیدهاند.
مشکل جدی دیگری که در کشور به صورت عام داریم که من به عنوان مخاطب آن را درک میکنم، مسئله تضاد منافع است. تضاد منافع الزاما به اینکه یک نفر بخواهد پولی را به دست آورد یا از دست بدهد برنمیگردد.
در بسیاری از مواقع این تضاد منافع در جایی شکل میگیرد که ما میگوییم باید این مجوز را لغو کنی و افراد بسیاری آن را پیگیری میکنند. اما این فرد برداشتن مجوز را از دست دادن قدرت خود میبیند. در صورت از دست رفتن قدرت ممکن است ماموریت سازمانش تغییر کند، سازمانش منحل شود، بودجه سازمان کاهش پیدا کند و موارد دیگری از این قبیل. بنابراین این مسئله تضاد منافع نیز باید به نحوی حل شود.
آیندهنگاری یا آیندهپژوهی
متغیرهای محیطی بسیار گسترده است. از طرفی در ایران به دلیل وجود عدم قطعیت در مقیاس بسیار بزرگ شاید نه آیندهپژوهی و نه آیندهنگاری درستی انجام شود. لااقل امروز و در دی ماه 1400 نمیتوان نظر قطعی داد که باید کدام یک از رویکردهای آیندهنگارانه یا آیندهپژوهانه را داشت.
ورود تپسی به بورس را چگونه میبینید؟ آیا حباب دات کام را در ایران خواهیم داشت؟
ورود استارتاپها به بورس خطراتی دارد. مانند اینکه ارزش سهام شرکتهایی که وارد بورس میشوند دچار حباب شود یا کمتر از چیزی که باید ارزیابی شود. علاوهبر آن تمرکز مدیران و بنیانگذاران این شرکتها را میگیرد. ممکن است بسیاری از مواقع مدیران به جای آنکه درگیر توسعه کسبوکار باشند، درگیر کنترل قیمت سهم شوند.
صرف نظر از این خطرات ورود استارتاپها به بورس را یک موضوع بسیار مبارک و خوب میبینم. یکی از مهمترین مشکلاتی که ما در حوزه سرمایهگذاری در ایران داشتیم، این بود که سناریو سرمایهگذاران برای خروج یا exit از استارتاپها چیست. مشخص نبود که در نهایت سرمایهگذار سرمایه چند برابر شده خود را به چه نحوی خارج خواهد کرد.
در تمام دنیا یکی از بهترین روشها برای خروج سرمایهگذار از استارتاپها بورس است. یعنی چشمانداز سرمایهگذاری را تا حد زیادی مثبت کرده است. وقتی اولین استارتاپ به بورس وارد شد یعنی ورود به بورس امکانپذیر است.
اگر برای ورود اولین استارتاپ به بورس 10 سال زمان صرف شده، احتمالا استارتاپ بعدی بتواند با صرف 5 سال وارد بورس شود. این اتفاق بسیار اتفاق خوبی است و من اثر آن را در سرمایهگذاران احساس میکنم.
چه چیزی باعث میشود افراد تاثیرگذاری چون بهروز فردوس و ایوب پایداری در اکوسیستم پدید میآیند و اکوسیستم را متحول میکنند؟ آیا از نسل امروز هم چنین افراد تاثیرگذاری خواهیم داشت؟
برای پاسخ به این سوال شاید باید این سوال را پرسید که چرا در عصر حاضر حکمایی چون ابوعلی سینا که ذوالفنون باشند نداریم. گمان میکنم افرادی چون بهروز فردوس و ایوب پایداری را نخواهیم داشت، چرا که کارها تخصصیتر شده است. علاوهبر شایستگیهای این افراد، سختکوشی آنها و شراکت با افراد صحیح که موجب رشد آنها شده است، پارامترهای خارجی که دست خود افراد نیست هم در این قضیه دخیل است.
یکی از این موارد شانس است. یعنی اینکه من در زمان مناسب در مکانی حضور داشتم و با یک فرد مناسب آشنا شدم و توانستم با همراهی او کسبوکاری را راهاندازی کنم.
مورد دیگر این است که در زمان مناسبی شروع به کارکردهاند. در حال حاضر نیاز جامعه برای اینکه یک مجموعه دیگر مانند ماموت یا گلرنگ داشته باشیم را نداریم. اما در حوزههای دیگر ممکن است این اتفاق بیفتد یا همین الان در حال افتادن باشد.
این مسئله خیلی قابل پیشبینی نیست و به طور 100 درصد به تواناییهای افراد ربطی ندارد و احتمالا مواردی که توسط آدمها کنترل نمیشود هم در این مسئله دخیل هستند.
بن مایهای که در افراد بزرگ اکوسیستم مانند ایوب پایداری وجود داشته در تیمهای استارتاپی امروزی دیده میشود؟
بله در بعضی از تیمها واقعا وجود دارد. من تیمهایی که عملکرد بسیار خوبی داشته و دارند را دیدهام. تیمهایی را دیدهام که به اندازه این بزرگواران یک چشمانداز بزرگ دارند و برای رسیدن به این چشمانداز به اندازه کافی هم باهوش و هم با پشتکار هستند. بسیاری از کسبوکارهای بزرگ که در حال حاضر در حال کار کردن هستند جزو همین کسبوکارها محسوب میشوند.
مهمترین انگیزه کارآفرینی به دور از تعارفها و کلیشهها این است که آدمها سعی کنند دنیا را جای بهتری کنند. این به معنای آن است که لااقل در یک حوزه به یک چشماندازی اعتقاد داشته باشند و برای رسیدن به این چشمانداز یک احساس قوی داشته باشند و به سراغ آن بروند.
افراد زیادی ممکن است در میانه راه منصرف شوند، ممکن است شکست بخوردند یا از ادامه راه بیخیال شوند. البته ممکن است بعضیها هم به اندازه کافی کلهشق باشند که بتوانند به آن نقطه خاص برسند. در واقع نوعی دیوانگی خاص میخواهد که شاید همه به این اندازه دیوانه نباشند.
یک جوان 22-23 ساله که سرمایهای ندارد چگونه باید یک استارتاپ راهاندازی کند؟
مسلما نمیتوان یک راهحل واحد به همه داد. اما میدانیم که در درجه اول باید یک پولی از یک جایی داشته باشم. روش تامین این پول مهم است، یا باید سرمایه مورد نیاز را از طریق خانواده به دست آورد یا از طریق مراجعه به سرمایهگذار آن را تامین کرد و یا خودم آن سرمایه را داشته باشم.
شاید علت زیاد بودن کارآفرینان موفقی که در سن 35 تا 40 سالگی شروع میکنند، نسبت به کارآفرینانی که در سن پایینتر شروع میکنند بیشتر باشد. چرا که آنها تجربه و شبکه ارتباطات بیشتری دارند و در کنار آن به منابع مالی بیشتری دسترسی داشته باشند.
توصیه من به یک جوان 23 ساله این است که برود و تلاش کند. امیدوارم به زودی شکست بخورد، اما چند سالی کار کند و با هزینه دیگران تجربه به دست آورد و سپس بر روی یک ایده جدید کار خود را شروع کند.
رویداد فینتک را چگونه ارزیابی میکنید؟
به طور کلی رویدادهای 100استارتاپ رویدادهای خوبی است. همانگونه که ورود تپسی به بورس یک چشماندازی را برای تمام سرمایهگذارها باز کردهاست، 100استارتاپ هم یک چشماندازی را برای استارتاپها باز کرده است.
به این صورت که استارتاپها میتوانند در زمان کوتاه و با شرایط راحتتر نسبت به جذب سرمایههای از جنس VC میتوانند مبالغ خورد را بهدست آوردند. من افراد زیادی را دیدهام که 100استارتاپ را به عنوان یک گزینه یا یک راهحل برای خود میبینند.