استارتاپها در سالهای اخیر به بخش مهمی از چرخه اقتصاد ما تبدیل شدهاند. تعریف استارتاپ، چگونگی روند جاری در شرکتهای استارتاپی و اینکه استارتاپ چه چیزهایی نیست و چگونه از بین خواهد رفت مسائل مهمی برای استارتاپها به شمار میرود. در این مصاحبه میثم زرگرپور، همبنیانگذار پادکست ۱۰ صبح درباره این مسائل صحبت میکند در ادامه با ما همراه باشید.
تعریف شما از استارتاپهای امروزی چیست؟
3 ویژگی برای استارتاپ میتوان تعریف کرد؛ اول آنکه استارتاپ یک سازمان موقت است و در نتیجه استارتاپ بودن یک کسبوکار مرحله کوچکی از عمر دراز آن است. در نتیجه هیچ فضیلتی در استارتاپ ماندن یک کسبوکار نیست و استارتاپ باید بتواند تا جای ممکن از دوره موقتی که دردسرهای بسیاری دارد، بگذرد. دومین ویژگی آن است که استارتاپ در این دوره موقتی به دنبال Business model (مدل کسبوکار) مقیاسپذیر و تکرارپذیر خود است. چون نمیداند باید چه چیزی را به چه کسی بفروشد و چگونه خلق پول کند؛ بنابراین عدم قطعیت و ابهام زیادی را تحمل میکند. بسیاری نوآوری را یکی از ویژگیهای استارتاپ میدانند، ولی گاهی اوقات این نوآوری خودش را در این Business model (مدل کسبوکار) نشان میدهد.
اگر قرار باشد از بین 3 ویژگی موقت بودن، ندانستن Business model (مدل کسبوکار) و عدم قطعیت یکی را انتخاب کرده و بگوییم اگر کسبوکاری این ویژگی را داشته باشد استارتاپ است، انتخاب من عدم قطعیت است. هرگاه با کسبوکاری روبهرو باشیم که دارای عدم قطعیت باشد ، در واقع با یک استارتاپ روبهروییم.
چطور باید دوره موقت استارتاپ را سپری کنیم؟ سختترین قسمت آن کجاست؟
این یک سوال میلیون دلاری است. نوع تعامل کردن با یک استارتاپ، چه تعامل بیرونی و چه تعامل درونی آن با نوع تعامل کردن با یک شرکت و کسبوکار بالغتر متفاوت است. استارتاپ مانند یک نوزاد است؛ همانطور که من با یک نوزاد، متفاوت از یک انسان بزرگسال رفتار میکنم، نوع برخوردم با استارتاپ هم باید متفاوت باشد.
اگر این فلسفه را درک کنم، احتمالا به دنبال روشهایی که برای این مرحله از عمر یک کسبوکار طراحی شدهاند میروم. یکی از این معروفترین روشها در این مرحله، روش lean یا ناب است که تمرکز آن روی پاسخ دادن به سوالات بیجواب کسبوکار است. در کسبوکارهای بالغ این مسئله آنچنان مطرح نیست، چرا که سوالات بی پاسخ در آنها اثر مهلک یا کشنده ندارد. در حالیکه استارتاپ با انبوهی از سوالهای بنیادین روبهرو است. سوالهایی مانند اینکه: چه چیزی باید بسازم؟ به چه کسی باید بفروشم؟ از چه راهی باید خلق پول کنم؟ در واقع استارتاپ در یک تاریکی و سیاهی مطلقی به سر میبرد، که برداشتن یک گام اشتباه میتواند موجب نابودی استارتاپ شود. اغلب روشهایی که توسعهیافتهاند، روشهایی هستند که به استارتاپ کمک میکند با هزینه و زمان کم، بتواند جواب سوالهایش را پیدا کند.
در این مسیر تاریک و سردرگمی، بنیانگذار استارتاپ باید به دنبال چه باشد؟
در درجه اول بنیانگذار استارتاپ باید همانند رادارها که مدام اطراف را پایش میکنند و دنبال گرفتن سیگنالهای مختلف هستند، عمل کند. باید تا جای ممکن یاد بگیرد و یک فرایند یادگیری فعال داشته باشد. مهمترین جایی که یادگیری اتفاق میافتد از سمت بازار و مشتریهاست. یکی از کشندهترین و مهلکترین اشتباههایی که بنیانگذاران استارتاپ میکنند این است که آنقدر عاشق ایده خود میشوند که تمام سیگنالها و علامتهایی که نشاندهنده طی کردن مسیر اشتباه از سوی آنها است را نادیده میگیرند. اگر رادارهای بنیانگذار باز باشد، خود راه بگویدت که چون باید رفت. حال یاد میگیرد از طریق نگاه کردن به بازار باید چه مسیری را طی کند.
یکی از مراحل راهاندازی استارتاپ یادگیری است، به جز یادگیری چه مراحل دیگری وجود دارد؟
اگر یک کوهنورد از یک کوه بالا برود، قاعدتا میداند که باید کفش، لباس و جیره غذایی مناسب داشته باشد. آب به همراه داشته باشد و… . یکی از مهمترین اصولی که وجود دارد این است که، راهاندازی استارتاپ خیلی راه مناسبی برای پول درآوردن نیست. من باید بدانم انگیزهای که برای راهاندازی استارتاپ دارم، چیست؟ در آن لحظاتی که ممکن است از ادامه کار منصرف شوم، این انگیزه است که من را نگهمیدارد. مانند کوهنوردی که در حال سقوط است و قلابش را به کوه میگیرد، باید یک جا گیر کند. کسی که یک استارتاپ راهاندازی میکند، باید بداند که این مسیر، مسیر راحتی نیست و اصولا قرار نیست این مسیر به راحتی طی شود. اساسا در ایران و دنیا به هزینههای روانی کارآفرینی توجه زیادی نمیشود. کارآفرینی بهجز هزینههایی که از نظر مالی، جسمی، ارتباطات خانوادگی و… روی آدمها میگذارد، هزینههای روانی هم به خود فرد وارد میکند. کسی که پا در این مسیر میگذارد، باید به طور جدی منتظر تحمیل شدن این هزینهها به خود باشد و خود را برای پرداخت چنین هزینههایی آماده کند.
استارتاپ باید به دنبال درآمد باشد یا خلق ارزش کند و سپس به درآمد برسد؟
این حرف، حرف خطرناکی است. استارتاپ از ابتدا باید دنبال کسب درآمد باشد و این حرفها منقضی شده به نظر میرسد. استارتاپ از اول باید به دنبال پول درآوردن باشد و یک اصطلاحی که من به کار میبرم، این است که: “ماهیای خوبه و خوشمزهتره که تو روغن خودش سرخ بشه”. استارتاپ چه بخواهد جذب سرمایه کند و چه بدون جذب سرمایه به حیات خودش ادامه دهد، باید این پول نقد را تولید کند. به عنوان کسی که با تعداد زیادی استارتاپ موفق و غیرموفق کارکرده و تجربه راهاندازی استارتاپ دارد، معتقدم مهمترین انگیزهای که باید از راهاندازی چیزی به نام استارتاپ داشته باشیم، این است که دنیا را به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنیم. در واقع مشکل یک عده را حل کنیم و البته این اصلا به معنای این نیست که به دنبال پول درآوردن نباشیم.
داشتن بازار بزرگ تا چه اندازه اهمیت دارد؟
این پرسش هیچ پاسخ یکتایی ندارد، انتخاب مسئلهای کوچک با مخاطبان زیاد یا مسئلهای بزرگ با مخاطبان اندک بسته به هر فرد متفاوت است. منم که باید تصمیم بگیرم حل کردن چه مسئلهای را به عهده بگیرم.
به طور مثال ما بالای ۱۰ میلیون نفر در ایران داریم که به دیابت مبتلا هستند، خب این تعداد بسیار زیادی است با یک مشکل بسیار بزرگ؛ در مقابل افرادی که به سرطان سخت مبتلا هستند، تعداد کمتریست، اما مشکل بسیاری بزرگی دارند.
یک استارتاپ در چه زمانی به این قطعیت میرسد که شکست خورده است؟
این را میتوان از بازار تشخیص داد. جایی که پول من تمام میشود و من رشد و پیشرفتی نمیبینم، به معنای این است که شکست خوردهام. به هر حال من با توان و تلاش خود برای راهاندازی یک کار در نهایت موفق نشدهام. اگر مقداری کلاسیکتر به موضوع نگاه کنیم، جایی که من با همه تلاشهای خود به product market fit (تناسب محصول و بازار) نرسیدهام، نشاندهنده وجود یک خطاست. رسیدن به همخوانی محصول و بازار، نشاندهنده این است که من توانستم Business model (مدل کسبوکار) را اعتبارسنجی کنم و بالاخره توانستم متوجه شوم که چه چیزی را به چه کسی باید بفروشم. هرچند رسیدن به تناسب محصول و بازار هیچ تضمینی برای موفقیت نیست. آنجایی که من ببینم با تمام تلاشهایم فروشی ندارم، Business model (مدل کسبوکار) را هم نتوانستم پیدا کنم و پولم هم تمام شده، نشان دهنده این است که شکست خوردهام.
جمعبندی
استارتاپ دارای عدم قطعیت است که این عدم قطعیت به دلیل آن است که Business model (مدل کسبوکار) و مدل درآمدی آن مشخص نیست. هیچ فضیلتی در استارتاپ ماندن یک کسبوکار نیست و استارتاپ باید بتواند تا جای ممکن از دوره موقتی که دردسرهای بسیاری دارد، بگذرد.